هرگز تسلیم نشوید!
ابراهام مازلو می نویسد: «داستان نژاد بشر داستان زنان و مردانی است که خودشان را دست کم میگیرند» اکثر مردم به دلایل ترس به چیزهای کمتر از شایستگی خود قانع میشوند.
در شغلی که خواستارش نیستند خواهند ماند. به رابطهای که در آن احساس خوشبختی نمیکنند ادامه میدهند
عاداتی دارند که برای سلامتی شان متناسب و مطلوب نیست.
پول و داراییشان را در مواردی سرمایهگذاری میکنند که در موردش اطلاعات کافی ندارند و حتی بعد از اینکه متوجه اشتباهشان میشوند پولشان را در آنجا نگه میدارند.
اگر از هر قسمتی از زندگی یا از جایگاه فعلی تان راضی نمیباشید به خاطر داشته باشید که همیشه میتوانید بهایی را برای آزادیتان بپردازید و خوب میدانید این ها چیست؟!
فرض کن زندگی تو یک قایق است.
اثری که قایق در آب میگذاره
و پشت سر قایق قرار میگیره
همون گذشته تو هست !
تو نمیتونی اون اثر رو تغییر بدی.
آیا اثری که قایق پشت سر خودش بجا میگذاره
در ادامه مسیر قایق به سمت جلو توقف ایجاد میکنه؟
البته که نه.
گذشته تو هم به همین صورت هست
تنها اثری در زندگیت گذاشته
ولی هر چه بوده دیگه گذشت.
اگه سکان قایقی که سوارش هستی رو رها کنی ...
هر اتفاقی شاید بیوفته،
شاید قایق واژگون بشه
یاهر طرف که خودش بخواد بره.
اگه تو زندگیت هدفی نداشته باشی امواج و اتفاقات زندگی تو رو به ناکجا آباد میبره،
پس مقصد و هدف خودت رو مشخص کن.
تنها زمانی که خیلی مهمه...
زمان حاله.
دقیقا زمانی که سکان و کنترل قایق رو بدست گرفتی...
تو حتی از آینده هم بیخبری
قایق هر لحظه امکان داره با تلاطم دریا مواجه بشه.
تنها زمانی که تو داری
دقیقا همین زمان
و همین الان هست.
خوب در مورد زندگیت فکر کن.
چرا بعضی از مردم خوش شانس و عده دیگر بدشانس هستند ؟
تحقیقی از"ریچارد وایزمن"روانشناس دانشگاه هارتفورد شایر.
چرا برخی مردم بیوقفه در زندگی شانس میآورند درحالی که سایرین همیشه بدشانس هستند؟
مطالعه برای بررسی چیزی که مردم آن را شانس میخوانند، ده سال قبل شروع شد. میخواستم بدانم چرا بخت و اقبال همیشه در خانه بعضیها را میزند، اما سایرین از آن محروم میمانند. به عبارت دیگر چرا بعضی از مردم خوششانس و عده دیگر بدشانس هستند؟
آگهیهایی در روزنامههای سراسری چاپ کردم و از افرادی که احساس میکردند خوششانس یا بدشانس هستند خواستم با من تماس بگیرند. صدها نفر برای شرکت در مطالعه من داوطلب شدند و در طول سالهای گذشته با آنها مصاحبه کردم، زندگیشان را زیر نظر گرفتم و از آنها خواستم در آزمایشهای من شرکت کنند.
نتایج نشان داد که هرچند این افراد به کلی از این موضوع غافلند، کلید خوششانسی یا بدشانسی آنها در افکار و کردارشان نهفته است. برای مثال، فرصتهای ظاهرا خوب در زندگی را در نظر بگیرید. افراد خوششانس مرتبا با چنین فرصتهایی برخورد میکنند، درحالی که افراد بدشانس نه.
با ترتیب دادن یک آزمایش ساده سعی کردم بفهم آیا این مساله ناشی از توانایی آنها در شناسایی چنین فرصتهایی است یا نه. به هر دو گروه افراد خوش شانس و بدشانس روزنامهای دادم و از آنها خواستم آن را ورق بزنند و بگویند چند عکس در آن هست.
به طور مخفیانه یک آگهی بزرگ را وسط روزنامه قرار دادم که میگفت: اگر به سرپرست این مطالعه بگویید که این آگهی را دیدهاید، 250 پوند پاداش خواهید گرفت. این آگهی نیمی از صفحه را پر کرده بود و به حروف بسیار درشت چاپ شده بود. با این که این آگهی کاملا خیره کننده بود، افرادی که احساس بدشانسی میکردند عمدتا آن را ندیدند، درحالی که اغلب افراد خوششانس متوجه آن شدند.
مطالعه من نشان داد که افراد بدشانس عموما عصبیتر از افراد خوششانس هستند و این فشار عصبی توانایی آنها در توجه به فرصتهای غیرمنتظره را مختل میکند. در نتیجه، آنها فرصتهای غیرمنتظره را به خاطر تمرکز بیش از حد بر سایر امور از دست میدهند.
برای مثال وقتی به مهمانی میروند چنان غرق یافتن جفت بینقصی هستند که فرصتهای عالی برای یافتن دوستان خوب را از دست میدهند. آنها به قصد یافتن مشاغل خاصی روزنامه را ورق میزنند و از دیدن سایر فرصتهای شغلی باز میمانند. افراد خوششانس آدمهای راحتتر و بازتری هستند، در نتیجه آنچه را در اطرافشان وجود دارد و نه فقط آنچه را در جستجوی آنها هستند میبینند.
تحقیقات من در مجموع نشان داد که آدمهای خوشاقبال براساس چهار اصل، برای خود فرصت ایجاد میکنند.
دوستی با بعضی آدم ها
مثل نوشیدن "چای کیسه" ایست.
هول هولکی و دم دستی.
برای رفع تکلیف .
اما خستگیات را رفع نمیکنند.
خاطره نمیشود.
دوستی با بعضی آدمها
مثل خوردن "چای خارجی" است.
پر از رنگ و بو.
این دوستیها جان می دهند برای خاطرههای دمِ دستی..
این چای خارجی را میریزی در فنجان، مینشینی با شکلات فندقی میخوری و فکر میکنی خوشحالترین آدم روی زمینی.
فقط نمیدانی چرا باقی چای که مانده در فنجان...
بعد از یکی دو ساعت میشود
رنگ قیر...
سیاه ...
دوستی با بعضی آدمها
مثل نوشیدن "چای سرگل لاهیجان" است.
باید نرم دم بکشد.
باید انتظارش را بکشی.
باید برای عطر و رنگش منتظر بمانی.
باید صبر کنی.
آرام باشی و مقدماتش را فراهم کنی.
باید آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک.
خوب نگاهش کنی.
عطر ملایمش را احساس کنی
و آهسته،
جرعه جرعه بنوشیاش
و زندگی کنی...
تکنیک "پومودورو" برای مدیریت زمان:
تکنیک " پومودورو " یا گوجهفرنگی یک روش مدیریت زمان است که میگوید " بهترین تکه زمانی " برابر است با 25 دقیقهای که برای تهیه یک سس گوجهفرنگی لازم است . بعد از این 25 دقیقه باید یک وقفه در کار ایجاد شود . این روش به شما کمک میکند همراه با زمان حرکت کنید و بر مهمترین کاری که باید انجام شود متمرکز شوید .
برای استفاده از این روش ، باید 5 مرحله را مد نظر داشته باشید :
1. انتخاب وظیفه یا مهمترین کاری که باید انجام دهید
2. تنظیم یک تایمر به مدت 25 دقیقه
3. متمرکز شدن روی کار تا زمانی که زنگ تایمر به صدا درآید
4. پنج دقیقه استراحت
5. تکرار این فرآیند تا چهار بار و هر بار 5 دقیقه استراحت کردن بین کار.